مطلب دیگری که دوش به دوش همین مطالب است و اهمیت فوقالعاهای دارد و بدون آن، دعا و توسّل و سایر راهکارها فایدهای ندارد، تلاش و فعالیّت خود وسواسی است. و کاری هم که باید در این جهت انجام دهد، مبارزهی منفی، یعنی بی اعتنایی است؛ بیاعتنایی نمودن به آن چه تخیّلش میگوید، بی اعتنایی به آن چه شیطان درون و شیطان برونش از او می خواهد. این بیاعتنایی وسوسه را از بین میبرد. اگر در طهارت و نجاست دچار وسواس است، باید نسبت به این موضوع بی اعتنا شود. مثلاً اگر دست او نجس شد، همین مقدار که زیر آب برد یا زیر شیر گرفت، آن را پاک بداند و شستشو را ادامه ندهد.
امام باقر«سلاماللهعلیه» در این باره میفرمایند:
«إِذَا کَثُرَ عَلَیْکَ السَّهْوُ فَامْضِ فِی صَلَاتِکَ فَإِنَّهُ یُوشِکُ أَنْ یَدَعَکَ إِنَّمَا هُوَ مِنَ الشَّیْطَان[1]»
هنگامی که شکِّ تو در نماز زیاد شد، به نمازت ادامه بده و به شکت اعتنا مکن؛ زیرا با این کار امید است که شک از تو دست بر دارد. همانا شک از جانب شیطان است.
و در روایت دیگری، امام معصوم«سلاماللهعلیه» میفرمایند:
«لَا تُعَوِّدُوا الْخَبِیثَ مِنْ أَنْفُسِکُمْ بِنَقْضِ الصَّلَاهِ فَتُطْمِعُوهُ فَإِنَّ الشَّیْطَانَ خَبِیثٌ یَعْتَادُ لِمَا عُوِّدَ فَلْیَمْضِ أَحَدُکُمْ فِی الْوَهْمِ وَ لَا یُکْثِرَنَّ نَقْضَ الصَّلَاهِ فَإِنَّهُ إِذَا فَعَلَ ذَلِکَ مَرَّاتٍ لَمْ یَعُدْ إِلَیْهِ الشَّک …. إِنَّمَا یُرِیدُ الْخَبِیثُ أَنْ یُطَاعَ فَإِذَا عُصِیَ لَمْ یَعُدْ إِلَی أَحَدِکُمْ[2]»
شیطان خبیث را به شکستن نمازتان عادت ندهید، چون او را بر این کار حریص میکنید، همانا شیطان خبیث به آن چه تکرار شود، معتاد میگردد. پس هر یک از شما به شکّش اعتنا نکند و نماز را زیاد نشکند. پس اگر کسی چندین مرتبه این گونه عمل کند، دیگر شک به سوی او باز نمیگردد. همانا شیطان خبیث، مایل است که از او اطاعت شود، پس اگر از امر او سرپیچی شود، به سوی هیچ یک از شما باز نمیگردد.
و همین جا لازم است به کسانی که دچار این درد هستند، تذکر داده شود که اگر به وسواس خود بی اعتنایی نکنید، به مشکلات بدتر مبتلا میشوید. روزی یک مادر گریهکنان همراه دخترش به نزد من آمدند، آن مادر میگفت: این دختر وقتی دستشویی میرود، حداقل چهار ساعت طول میکشد! ما باید با کتک او را بیرون بیاوریم. وقتی هم میخواهد نماز بخواند، سه چهار ساعت طول میکشد و در آخر هم نمیتواند نماز بخواند! خدا نکند کسی به این جا برسد.
حال این دختر خانم چه باید بکند؟ خیلی آسان است؛ وقتی کارش در دستشویی تمام شد، خود را در مدت یک دقیقه بشوید و از دستشویی خارج شود. اگر هم میگوید نجس است، باید بداند که این شیطان درون اوست که میگوید پاک نشد.
کسانی هم که در غسل کردن وسواسی هستند، باید همین طور عمل کنند. وسواسی اگر غسلش بیش از پنج دقیقه طول کشید، گناه کرده است؛ گناهش هم خیلی بزرگ است. معنا ندارد چند ساعت برای یک غسل پنج دقیقهای معطّل شود. باور کنید غسل ائمّهی اطهار«سلاماللهعلیهم»، غسل مراجع تقلید بیش از این طول نمیکشد.
هیچ وقت فراموش نمیکنم استاد بزرگوار ما، مرحوم آیت الله العظمی محقّق داماد«ره» نقل میکردند: یکی از روحانیون سر حوض مدرسهی فیضیه با خودش کلنجار میرفت؛ یعنی یک مقدار وضویش را طول میداد. مؤسّس بزرگ حوزهی علمیهی قم، مرحوم آیتاللهالعظمی حاج شیخ عبد الکریم حائری«ره» این صحنه را دیدند. جملهای در گوشش گفتند و رفتند.
آیت الله داماد«ره» میگفتند: این فرد دیگر تا عمر داشت، برای وضو گرفتن سر حوض مدرسه دیده نشد. بعداً از او پرسیدم: حاج شیخ چه گفت؟
گفت: مرحوم حاج شیخ عبدالکریم گفت: اگر مردم این وضو را از تو یاد بگیرند و خیال کنند وضوی اسلام این است، در روز قیامت چه جوابی داری؟
و چنانکه نقل کردهاند خود مرحوم آیت الله العظمی حائری«ره» وقتی برای وضو گرفتن سر حوض میآمدند، یک مشت آب به صورت میزدند، یک مشت آب به دست راست و یک مشت آب به دست چپ و مسح سر و پاها را میکشیدند و میرفتند زیر کتابخانهی مدرسهی فیضیه و نماز میخواندند؛ یعنی وضوی ایشان یک دقیقه بیشتر طول نمیکشید. این وضوی یک مرجع تقلید است. وضویی که اسلام از ما خواسته، غیر از این نیست.
در طهارت و نجاست هم همین است. به صرف احتمال طهارت، از ما خواستهاند که بنا را بر طهارت قرار دهیم. حتّی اگر کسی با نگاه کردن به لباسش میفهمد نجس است یا پاک، فرمودهاند: اگر میخواهی رفع شکّ کنی، بکن، امّا حکم اسلام این است که چنین کاری لازم نیست.
معمولاً وقتی برف یا باران بیاید برای وسواسی ها و حتّی انسانهای متعارف، راه رفتن در کوچهها سخت است. وسواسی ها که نجس میدانند، برای انسانهای متعارف هم سخت است که با ترشّحات باران و گلها نماز بخوانند، امّا مراجع تقلید همیشه مقیّد بودهاند که به مردم نشان بدهند با همین گِلها هم نماز صحیح است.
حضرت آیتالله العظمی بروجردی«ره» مقیّد بودند به طلاب بنمایانند که با این گِل کوچهها میتوان نماز خواند و نماز میخواندند. مراجع بزرگ در مدرسهی فیضیه با همین گِلها نماز میخواندند. خود من حضرت امام خمینی«ره» را دیدم که مقیّد بودند با همین گِلها و ترشّحات، نماز بخوانند. حتّی برای من نقل کردند که روزی عمّامهی مرحوم مؤسّس حوزهی علمیهی قم، حضرت آیت الله العظمی حائری«ره»در صحن حمّام عمومی افتاد و ایشان عمّامه را برداشتند و بر سر گذاشتند.
وسواسی هم باید همین طور باشد، باید بی اعتنایی کند. اگر مدّتی این طور عمل کند، مطمئن باشد که دردش درمان خواهد شد.
همهی شما میدانید، فقها در رسالهها نوشتهاند که شکِّ کثیر الشّک اعتبار ندارد؛ یعنی اگر شما یک مرتبه یا دو مرتبه در نماز مغرب بین یک و دو شکّ کردید، نمازتان باطل است. امّا اگر باز این شکّ شما تکرار شد و به بار سوّم رسید، دیگر به آن اعتنا نکنید؛ معنایش این است که باید بنا را بر آن چه به نفع شماست بگذارید؛ مثلاً اگر در نماز مغرب بین دو و سه شکّ کردید، بنا را بر سه بگذارید و نماز را تمام کنید. این مسأله اختلافی هم نیست؛ همهی فقها این طور میگویند. حتّی فقها میفرمایند: وقتی به این حالت رسید، دیگر شک در نماز دو رکعتی و چهار رکعتی فرقی ندارد، هر شکّی که باشد، چه از نظر فقهی صحیح باشد یا فاسد، نباید اعتنا کند. و این بیان فقها از روایات اهل بیت«سلاماللهعلیهم» گرفته شده است[3].
استاد بزرگوار ما مرحوم آیت الله العظمی بروجردی«ره» میفرمودند: من در اصفهان نزد مرحوم آیت الله العظمی میرزا ابوالمعالی کلباسی«ره» در مسجد حکیم درس میخواندم. به ایشان گفته بودند که من به وقت نماز، دیر یقین پیدا میکنم و ایشان متوجّه شدند که من در معرض آن هستم که در این مورد وسواسی شوم. بنابراین یک روز ظهر در مسجد حکیم بعد از اتمام درس، به من گفتند: آقا حسین، اذان میگویند، برخیز و نماز بخوان.
آقای بروجردی«ره» میفرمودند: من یک مقدار صبر کردم و حرف ایشان را نشنیده گرفتم. دوباره فرمودند: آقا حسین، پا شو و بگو چهار رکعت نماز باطل به جا میآورم، قربه الیالله.
چقدر حرف خوبی است! وسواسی باید چنین باشد. اگر وسوسه در وقت دارد، وقتی مؤذّن میگوید: الله اکبر، نماز را شروع کند. اگر وسوسه در نجاست دارد، همان وقتی که دستش را زیر آب برد یا زیر شیر آب گرفت، دیگر کنار برود. اگر شک دارد یا حتّی ظنّ یا یقین دارد که هنوز نجس است، بگوید پاک است. در عرض پنج دقیقه غسل کند؛ اگر یقین پیدا نکرد، بگوید: میخواهم جنب باشم، میخواهم نجس باشم و با همان حال از حمّام بیرون بیاید، توجّه نکند و مشغول نماز شود. و خلاصه، هر کاری که مردم میکنند، او هم بکند. مطمئن باشد، یک ماه طول نمیکشد که این درد، درمان میشود.
روایتی از امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» است که استاد بزرگوار ما آیت الله العظمی بروجردی«ره» در بحثهای فقهی بارها این روایت را میخواندند که امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» فرمودند:
«مَا أُبَالِی أَ بَوْلٌ أَصَابَنِی أَوْ مَاءٌ إِذَا لَمْ أَعْلَم[6]»
باکی ندارم از این که به من بول باشد یا آب، وقتی که نمیدانم.
همین مقدار که نمیدانم پاک است یا نجس، یعنی برای من پاک است، هر چند در واقع نجس باشد. این قاعدهی «طهارت» بسیاری از امور را برای ما راحت کرده است. و همین طور قاعدهی «حل» که وقتی نمیدانیم فلان چیز حلال است یا حرام، بنا را بر حلال بودن آن بگذاریم. اسلام این قواعد را به این دلیل وضع کرده است که ما وسواسی نشویم.
یکی از بدبختیهایی که وسواسی دارد، این است که همه را جز خودش نجس میداند؛ معلوم است که این کار شیطان است. اگر قدری دقیقتر نگاه کنیم، معنایش این است که همه جز خودش را جهنّمی میداند؛ اتّفاقاً اگر دست از این کار زشتش بر ندارد خودش زودتر از دیگران به جهنّم میرود. خلاصه همهی فقها میگویند: شکّاک و وسواسی باید با بی اعتنایی دست از کارهایش بردارد.
شخصی به خدمت امام صادق«سلاماللهعلیه» آمد و در مورد خوردن پنیر سؤال کرد.
حضرت فهمیدند که این شخص وسواسی است. پولی به غلامشان دادند و فرمودند: برو پنیر بخر و بیاور. غلام هم پنیر را آورد و حضرت از آن خوردند.
دوباره آن شخص در مورد پنیر سؤال کرد.
امام صادق«سلاماللهعلیه» فرمودند: مگر ندیدی آن را خوردم؟
گفت: دیدم امّا دوست دارم از خودتان بشنوم!
حضرت فرمودند: در مورد پنیر و غیر آن به تو میگویم که هر چه که در آن حلال و حرامی بود، بر تو حلال است تا آن که مورد حرام را به طور مشخص بشناسی، در آن صورت بر تو حرام است و ترکش واجب[7].
در روایت دیگری، راوی از امام صادق«سلاماللهعلیه» میپرسد: دماغم خون افتاده و نمیدانم به لباسهایم ریخته است یا نه.
حضرت فرمودند: قبلاً به طهارت لباست یقین داشتی و حال شک داری که نجس شده یا نه؛ پس یقینت را با شک نقض نکن.
باز میپرسد: یابن رسول الله، آیا لازم است تفحّص کنم و ببینم لباسم نجس شده یا نه؟
امام«سلاماللهعلیه» فرمودند: لازم نیست نگاه کنی[8].
وقتی دین تا این حد ساده گرفته است و احتمال طهارت را کافی میداند، دیگر وسواس چه معنا دارد؟ حتّی اگر کسی با تفحّص یقین به نجاست پیدا کند، باز هم لازم نیست خود را به دردسر بیاندازد.
وقتی خود اسلام اجازه داده، دیگر کاسهی داغتر از آش شدن معنا ندارد. اسلام سختگیری در این مسائل را جایز نمیداند. اسلام دین سهل و آسان گیر است[9] و اگر ما به عنوان وسواس بر خودمان سخت بگیریم، این مقدّم دانستن خود بر خدا و پیامبر«صلیاللهعلیه وآله وسلّم» و ائمّهی طاهرین«سلاماللهعلیهم» و مراجع تقلید است. اسلام قاعدهی طهارت دارد. اسلام میگوید: من میخواهم ساده بگیرم، نمیخواهم تو در مشقّت بیافتی. تو مراعات کن حرام واقعی نخوری، دیگر شبههناک خوردن اشکالی ندارد. با «بسم الله الرّحمن الرّحیم» شبههاش را رفع کن. و حقیقتاً اگر نداند نجس است یا پاک، نداند حرام است یا حلال، با گفتن «بسم الله الرّحمن الرّحیم» میتواند شبههاش را برطرف کند.
در مورد سایر صفات رذیله هم همین طور است. انسان حسود وقتی حسادتش شعلهور میشود، چه میکند؟ غیبت میکند، زخم زبان میزند و بالأخره عکسالعمل نشان میدهد. حال، اگر عکسالعمل نشان ندهد و با این حسادت مبارزهی منفی کند، به جای غیبت از او تعریف و تمجید کند، به جای زخم زبان زدن در مقابلش تواضع کند، کم کم این مبارزهی منفی حسد را کمرنگ میکند و در نهایت آن را از بین میبرد.
وسواس هم مثل حسادت است. ریشهکن کردن آن مشکل است، امّا اگر به این توصیهها، خوب عمل کند، کار آسان میشود و مهمتر از همه همین بی اعتنایی است.
پی نوشت ها:
[1]. الکافی، ج 3، ص 359؛ من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 339؛ تهذیب الأحکام، ج 2، ص 343
[2]. الکافی، ج 3، ص 358؛ تهذیب الأحکام، ج 2، ص 188
[3]. ن.ک: تفصیل وسائل الشیعه إلى تحصیل مسائل الشریعه، ج 8، باب 16 از أبواب الخلل الواقع فی الصلاه، صص 227 ـ 229
[4]. العروه الوثقى، ج 1، ص 151
[5]. قَالَ الصَّادِقَ«ع»: إِذَا کَانَ الرَّجُلُ مِمَّنْ یَسْهُو فِی کُلِّ ثَلَاثٍ فَهُوَ مِمَّنْ کَثُرَ عَلَیْهِ السَّهْو. (من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 339)
[6]. من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 72؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج 1، ص 253
[7]. عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سُلَیْمَانَ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنِ الْجُبُنِّ فَقَالَ لِی لَقَدْ سَأَلْتَنِی عَنْ طَعَامٍ یُعْجِبُنِی ثُمَّ أَعْطَى الْغُلَامَ دِرْهَماً فَقَالَ یَا غُلَامُ ابْتَعْ لَنَا جُبُنّاً وَ دَعَا بِالْغَدَاءِ فَتَغَدَّیْنَا مَعَهُ وَ أُتِیَ بِالْجُبُنِّ فَأَکَلَ وَ أَکَلْنَا مَعَهُ فَلَمَّا فَرَغْنَا مِنَ الْغَدَاءِ قُلْتُ لَهُ مَا تَقُولُ فِی الْجُبُنِّ فَقَالَ لِی أَ وَ لَمْ تَرَنِی أَکَلْتُهُ قُلْتُ بَلَى وَ لَکِنِّی أُحِبُّ أَنْ أَسْمَعَهُ مِنْکَ فَقَالَ سَأُخْبِرُکَ عَنِ الْجُبُنِّ وَ غَیْرِهِ کُلُّ مَا کَانَ فِیهِ حَلَالٌ وَ حَرَامٌ فَهُوَ لَکَ حَلَالٌ حَتَّى تَعْرِفَ الْحَرَامَ بِعَیْنِهِ فَتَدَعَه. (الکافی، ج6، ص 339)
[8]. عَنْ زُرَارَهَ قَالَ قُلْتُ أَصَابَ ثَوْبِی دَمُ رُعَافٍ أَوْ غَیْرُهُ أَوْ شَیْءٌ مِنْ مَنِیٍّ فَعَلَّمْتُ أَثَرَهُ إِلَى أَنْ أُصِیبَ لَهُ مِنَ الْمَاءِ فَأَصَبْتُ وَ حَضَرَتِ الصَّلَاهُ وَ نَسِیتُ أَنَّ بِثَوْبِی شَیْئاً وَ صَلَّیْتُ ثُمَّ إِنِّی ذَکَرْتُ بَعْدَ ذَلِکَ قَالَ تُعِیدُ الصَّلَاهَ وَ تَغْسِلُهُ قُلْتُ فَإِنِّی لَمْ أَکُنْ رَأَیْتُ مَوْضِعَهُ وَ عَلِمْتُ أَنَّهُ قَدْ أَصَابَهُ فَطَلَبْتُهُ فَلَمْ أَقْدِرْ عَلَیْهِ فَلَمَّا صَلَّیْتُ وَجَدْتُهُ قَالَ تَغْسِلُهُ وَ تُعِیدُ قُلْتُ فَإِنْ ظَنَنْتُ أَنَّهُ قَدْ أَصَابَهُ وَ لَمْ أَتَیَقَّنْ ذَلِکَ فَنَظَرْتُ فَلَمْ أَرَ شَیْئاً ثُمَّ صَلَّیْتُ فَرَأَیْتُ فِیهِ قَالَ تَغْسِلُهُ وَ لَا تُعِیدُ الصَّلَاهَ قُلْتُ لِمَ ذَلِکَ قَالَ لِأَنَّکَ کُنْتَ عَلَى یَقِینٍ مِنْ طَهَارَتِکَ ثُمَّ شَکَکْتَ فَلَیْسَ یَنْبَغِی لَکَ أَنْ تَنْقُضَ الْیَقِینَ بِالشَّکِّ أَبَداً قُلْتُ فَإِنِّی قَدْعَلِمْتُ أَنَّهُ قَدْأَصَابَهُ وَ لَمْ أَدْرِ أَیْنَ هُوَ فَأَغْسِلُهُ قَالَ تَغْسِلُ مِنْ ثَوْبِکَ النَّاحِیَهَE Fالَّتِی تَرَى أَنَّهُ قَدْ أَصَابَهَا حَتَّى تَکُونَ عَلَى یَقِینٍ مِنْ طَهَارَتِکَ قُلْتُ فَهَلْ عَلَیَّ إِنْ شَکَکْتُ فِی أَنَّهُ أَصَابَهُ شَیْءٌ أَنْ أَنْظُرَ فِیهِ قَالَ لَا وَ لَکِنَّکَ إِنَّمَا تُرِیدُ أَنْ تُذْهِبَ الشَّکَّ الَّذِی وَقَعَ فِی نَفْسِکَ قُلْتُ إِنْ رَأَیْتُهُ فِی ثَوْبِی وَ أَنَا فِی الصَّلَاهِ قَالَ تَنْقُضُ الصَّلَاهَ وَ تُعِیدُ إِذَا شَکَکْتَ فِی مَوْضِعٍ مِنْهُ ثُمَّ رَأَیْتَهُ وَ إِنْ لَمْ تَشُکَّ ثُمَّ رَأَیْتَهُ رَطْباً قَطَعْتَ الصَّلَاهَ وَ غَسَلْتَهُ ثُمَّ بَنَیْتَ عَلَى الصَّلَاهِ لِأَنَّکَ لَا تَدْرِی لَعَلَّهُ شَیْءٌ أُوقِعَ عَلَیْکَ فَلَیْسَ یَنْبَغِی أَنْ تَنْقُضَ الْیَقِینَ بِالشَّک. (تهذیبالأحکام، ج 1، ص421)
[9]. عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ جَاءَتِ امْرَأَهُ عُثْمَانَ بْنِ مَظْعُونٍ إِلَى النَّبِیِّ ص فَقَالَتْ یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ عُثْمَانَ یَصُومُ النَّهَارَ وَ یَقُومُ اللَّیْلَ فَخَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ ص مُغْضَباً یَحْمِلُ نَعْلَیْهِ حَتَّى جَاءَ إِلَى عُثْمَانَ فَوَجَدَهُ یُصَلِّی فَانْصَرَفَ عُثْمَانُ حِینَ رَأَى رَسُولَ اللَّهِ ص فَقَالَ لَهُ یَا عُثْمَانُ لَمْ یُرْسِلْنِی اللَّهُ تَعَالَى بِالرَّهْبَانِیَّهِ وَ لَکِنْ بَعَثَنِی بِالْحَنِیفِیَّهِ السَّهْلَهِ السَّمْحَهِ أَصُومُ وَ أُصَلِّی وَ أَلْمِسُ أَهْلِی فَمَنْ أَحَبَّ فِطْرَتِی فَلْیَسْتَنَّ بِسُنَّتِی وَ مِنْ سُنَّتِیَ النِّکَاح. (الکافی، ج 5، ص 494)
منبع : سایت آیت الله مظاهری