وسوسه به دو قسم وسوسه‌ی عملی و وسوسه‌ي فکری تقسيم مي‌شود:

وسوسه‌ی فکری همان خطور تصوّرات، پندارها و خیالات واهی و بی اساس به ذهن انسان است؛ مثلاً مرد به زنش يا زن به شوهرش بدبین می‌شود و متأسفانه به همين جا هم منتهي نمي‌شود؛ منجر  به انتقام گیری و مصيبت‌هاي بالاتر از آن مي‌گردد.

گاهی تخیّلش به آن جا می‌رسد که امام زمان«ارواحنافداه» يا ملائکه را می‌بیند و واقعاً هم گمان مي‌کند که مي‌بيند؛ مثل انسان ترسو، وقتی به قبرستان مي‌رود، می‌بیند مرده‌اي از قبر بیرون آمده و حقيقتاً هم مرده را می‌بیند که به دنبال او است؛ آن تخیّل بر روی چشمانش اثر می‌گذارد، در حالی که نه مرده‌اي از قبر بیرون آمده است و نه کسي او را تعقیب مي‌کند، امّا قوه‌ی تخیّل بر چشم و گوش و ساير اعضا و جوارح او اثر می‌گذارد.

گاهی وسوسه‌ی فکری به آن جا مي‌رسد که به مقدّسات، به خداوند، به پیامبر«صلی‌الله‌علیه وآله و‌سلّم»، به ائمه‌ی طاهرین«سلام‌الله‌علیهم»، به روحانیت و مراجع تقلید بدبین می‌شود. در مورد خدا و قرآن دچار شبهه مي‌شود و بالاخره اعصاب او ضعیف مي‌شود و به سرحدّ جنون مي‌رسد و اگر به فریاد خود نرسد، واقعاً دیوانه می‌شود. زنش را به خاطر هیچ و پوچ طلاق می‌دهد؛ زيرا خیال می‌کند زنش بد است. زن از شوهرش به خاطر هیچ و پوچ طلاق می‌گیرد، فقط به اين خاطر که خیال می‌کند با کسی رابطه دارد. گاهی وسواس به این شکل است.

وسوسه‌ي عملی هم این است که انسان در اعمالش دچار وسواس مي‌شود؛ مثلاً در طهارت و نجاست وسواس پيدا مي‌کند. زود يقين پیدا می‌کند که فلان چيز نجس شد، امّا دیگر به اين سادگي به پاک شدن آن يقين پیدا نمی‌کند. در مورد نجاست زود باور است، امّا در مورد طهارت دير به باور مي‌رسد. بديهي است که اين هم نوعي جهل است. اگر زود باور يا دیر باور است، بايد در مورد هر دو اين طور باشد.

گاه در مورد نمازش غیر متعارف می‌شود؛ حمد و سوره‌ی خودش را باطل می‌داند، علاوه بر آن حمد و سوره‌ی امام جماعت را هم باطل می‌داند. کم کم کارش به آن جا مي‌رسد که نماز جماعت را به طور کلّي ترک مي‌کند.

برخي در مورد میکروب دچار وسواس مي‌شوند. وقتي نان را از نانوایی می‌گیرند. به خيالاتي واهي دچار مي‌شود که چه دست‌هایی کار کرده تا یک قرص نان به اين شکل در آمده است؟ آن کسی که خمیر کرده، آن کسی که چانه گرفته، آن کسی که آن را پهن کرده، آن کسی که آن را از تنور در آورده است و نتيجه مي‌گيرند که، هفت هشت دست روی آن کار کرده است. بنابراين خوردن چنين ناني را روا نمي‌دانند و دليلشان اين است که آن افراد را نمي‌شناسند و نمي‌دانند دستانشان تميز بوده است يا نه. این هم نوع ديگري از وسواس است.

این وسواس‌ها اختصاص به قشر خاصي ندارد؛ در میان افراد امروزي‌ وجود دارد، در ميان افراد قديمي نيز وجود دارد، در میان افراد باسواد ديده مي‌شود، در میان بی‌سوادها نيز قابل مشاهده است.

امّا عجيب است که اين افراد در مورد حقّ‌الله و حقّ‌النّاس اصلاً وسواس ندارند. خیلی کم پیدا می‌شود که کسي يک مرتبه خمس بدهد، امّا بعد شک کند و بگويد که آيا پرداخت خمس من صحيح بود يا نه؟ و دوباره خمس بدهد.

بنابراین وسوسه دو قسم است: وسوسه‌ی فکری و وسوسه‌ی عملی؛ و این دو لازم و ملزوم يکديگرند. نکته‌ي ديگر اينکه وسوسه، جهل مرکّب است قرآن جهل مرکّب را بدترین دردها برای انسان مي‌داند. معني جهل مرکّب اين است که انسان به چيزي که واقعيّت ندارد، يقين پيدا کند؛ مانند همين وسواسی که تمام پاک‌هاي عالم را نجس مي‌داند. هر چه به او بگویند: این پاک است، نمي‌پذيرد. حرف هیچ کس را  جز حرف خودش يا کسی که مثل خودش باشد نمي‌پذيرد. وسواسی‌ها معمولاً همدیگر را قبول دارند «کُند هم جنس با هم جنس پرواز». البته بعضی از آنها همدیگر را هم قبول ندارند. قرآن در این باره می‌فرماید:

«قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرينَ أَعْمالاً الَّذينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً[1]»

بگو: «آيا شما را از زيان‌كارترين مردم آگاه گردانم؟» آنان‏ كسانى هستند كه كوشش‏شان در زندگى دنيا به هدر رفته است و مى‏پندارند كه خود كار خوب انجام مى‏دهند.

براي یک غسل نیم ساعت خودش را معطّل مي‌کند و گمان مي‌کند که غسل صحيح را او انجام داده و غسل ديگران باطل است. شخصي وسواس داشت و مي‌گفت: اوّل اذان صبح به يک حمّام عمومی رفتم، امّا تا طلوع آفتاب نتوانستم غسل انجام دهم و وقت نماز گذشت. خجالت کشیدم و از آن حمّام بيرون آمدم و به حمّام دیگری رفتم و تا قبل از ظهر غسلم را تمام کردم. یک غسلم حدود هفت ساعت طول کشيد، امّا باز هم به دلم نچسبيد! این، از مصاديق فرموده‌ي قرآن، يعني زيان‌کارترين افراد است.

در آیه‌ی دیگر می‌فرماید:

«وَ يَدْعُ الْإِنْسانُ بِالشَّرِّ دُعاءَهُ بِالْخَيْر[2]»

و انسان همان گونه كه خير را فرا مى‏خواند، پيشامد بد را مى‏خواند.

گاهی انسان کارش به آن جا می‌رسد که کار شرّ انجام می‌دهد، ولی خیال مي‌کند کار خیر انجام داده است. در حالي که جهنّم را براي خود آماده مي‌کند، گمان دارد که به سمت بهشت مي‌رود. فرد وسواسی چنين حالتي را دارد. کاری می‌کند که خدا را به غضب در می‌آورد، امّا  به خیال خود دارد عبادت می‌کند. اين افراد بايد با بي اعتنايي از اين شيوه دست بردارند. همان طور که وقتی به يک حيوان درنده بی اعتنایی کنيد، راه خودش را مي‌گيرد و مي‌رود، شیطان هم با بی اعتنایی دور مي‌شود و ديگر کاري به کار شما ندارد. امّا اگر با او راه آمديد، دست از سرتان بر نمي‌دارد و شما را تا حدّ دیوانگی به پيش مي‌برد.

یک فرد وسواسي نه تنها خودش را از سعادت محروم مي‌کند، خانواده خود را هم به بدبختي می‌کشاند. بسيار مشاهده مي‌شود که با وسواس در طهارت و نجاست هم خودشان را بدبخت کرده‌اند و هم خانواده را به عذاب انداخته‌اند تا حدّي که آن‌ها براي او طلب مرگ می‌کنند.

پی نوشت ها:

[1]. كهف/103-104

[2]. إسراء/11

 

منبع : سایت آیت الله مظاهری